۱۳۹۸ اسفند ۱۹, دوشنبه

باورهای افراطی، خرافات و راهکارهای مقابله با آنها

باورهای افراطی (تعصب) :
افراطی گرایی و تفکر تک بُعدی ، قدرتِ براندازی و نابودیِ بنیادِ هر مکتب فکری را دارد و بی‌تردید آسیب چنین رفتاری ، خودی و غیرخودی نمی‌شناسد. چه این افراط گرایی فردی باشد و چه در قالب یک نظام سیاسی خود را نشان دهد. جایی که باور یا عقیده وجود داشته باشد یقینا انحراف از آن باور یا عقیده به مثابه ی افراط و یا تفریط آشکار خواهد شد. به وضوح ، قفس ذهنیِ ساخته شده مؤثر از باورهای افراطی مانند تعصب های مختلف ، نه تنها لطمات جسمی و روحی برای شخص به همراه خواهد داشت بلکه در مقیاس بزرگتر ، آسیب های جدی و اساسی به حقوق ذاتی و شهروندی مردمِ یک جامعه وارد می کند.
خرافات:
مرحوم دهخدا و دکتر معین در معنای کلمه ی خرافه نوشته اند: عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزه ها و موازین شرع و عرف. خرافه ، برخلاف باور عموم، به تحصیلات و طبقه اجتماعی ربط چندانی ندارد. محیط زندگی به مانند روستا یا شهر، برای قبول یا ردّ آن تاثیر نمی‌گذارد. نشانة سنت‌گرایی و تعارض با دنیای مدرن هم نیست. در نتیجه ، خطرش همه را تهدید می‌کند. حتی آنها که انکارش می‌کنند، اگر در خلوت کمی بیاندیشند، می‌پذیرند که اندکی به این بیماری مبتلا هستند.

  
نشانه های وجود یک اجتماع متعصب و خرافی کدامند ؟
اگر در جامعه و محیطی زندگی می کنیم که توهّم و خیال در فرهنگ آن از جایگاه خاصی برخوردار شده و از طریق خانواده ، نسل به نسل به دیگران منتقل می شود، این جامعه خرافی و دچار باورهای افراطی شده است. اگر در چنین فضای پر ابهامی زندگی کنیم طبیعی خواهد بود که برای رفع مشکلات خود به رمال، فالگیر و خرافه پرست مراجعه کنیم.
جهل و نادانی از تاریخِ طولانی تر و عمیق تری نسبت به دانش و آگاهی بر خوردار است . چرا که همیشه نادانی ، بستر‌ساز و زمینه ساز دانایی بوده و بنابراین طبیعی است که از عمر بیشتری برخوردار باشد.
هر چه بیراهه ها و باورهای غیر واقعی در یک جامعه زیاد و زیادتر شود، نشانه هایی از سمت و سوی آن جامعه به طرف «باورهای افراطی یا تعصب» و همچنین «خرافه پرستی» بیشتر می شود. ضمن آنکه محیط‌های «خشن و مستبد» اعم از خانواده و یا جامعه استعداد زیادی در ایجاد تعصب و خرافه پرستی دارند. در چنین جامعه ای نه تنها دروغگویی، ریاکاری و قدرت استعماری رشد می یابد، بلکه خلافکاری، انحراف و آسیب های فرهنگی و اجتماعی پررنگ تر می‌شود ...
گرایشات و فعالیت های علمی کم رنگتر می شود.
توجه به ظواهر قضیه بیشتر می‌شود.
بیماری های روحی و روانی و به ویژه افسردگی ها رشد پیدا می کند.
گذشته‌نگری و به امید آینده نشستن بیشتر می شود.
خود‌فریبی و دگر فریبی به شدت رشد پیدا می‌کند.
تعادل و توازن اجتماعی به هم می خورد.
شادابی عمیق و واقعی بسیار اندک خواهد شد.
حال با طرح چند پرسش، به مقایسة مطالب فوق با وضعیت کنونی جامعه ی ایران، می پردازیم.
·       چند وقت است که ایران دچار سوء مدیریت و ناهماهنگی نهادهای پایه شده است ؟
·       چند وقت است که عموم شهروندان ایران از شَعَفِ خاطر و آرامشِ روحی دور مانده اند ؟
·       چقدر از دید و بازدیدها و انسجامِ عاطفی خانوادگی فاصله گرفته اند ؟
·       سطح اقتصادی عموم خانواده های ایرانی چگونه است ؟
·       گرایش به کسب آگاهی و انگیزه ی علم اندوزی به چه میزان است ؟
·       نوجوانان و جوانان در ایران چه آینده ای را برای خود متصورند ؟
·       سن ازدواج و طلاق با استانداردهای زیستی همخوانی دارد ؟
·       و نهایتاً امید به زندگی در بین مردم چگونه است ؟
اگر جواب به این سوالات منفی باشد ، متاسفانه کشور ما ایران مصداق یک جامعه ی منحرف است که فاصله ی زیادی با دستیابی به اهداف و آرمان های فردی و اجتماعی دارد.
محورهای اصلی در شکل گیری این جامعه ی منحرف، اعتقادات فردی و اجتماعی و سطح آگاهی افراد آن جامعه است.
  

  
راهکارهای مقابله با باورهای افراطی و خرافات:
- در مبحث اعتقادات فردی و اجتماعی، هیچ چیز مهم‌تر و بنیادی تر از موضوع تربیت، پرورش و فضای خانواده نیست. اینجاست که نقش آموزش به کودکان پُر اهمیّت تر از قبل احساس می شود. اگر با این رویه به صورت واقع‌گرایانه و علمی برخورد شود، بسیاری از تَبَعاتِ نامبرده شکل نخواهد گرفت. در پی بهبودِ وضعیت فکری، اجتماعی و دیدگاهی، باورهای غلط و نادرست رو به کاستی گذاشته و حرکت در راستای شناخت واقعیت ها بهتر و دقیق تر خواهد شد.
- در خصوص میزان آگاهی به ویژه اطلاع داشتن و بی اطلاعی از مباحث مذهبی و دینی، از جمله اساسی‌ترین مواردی است که باید به آن توجه عمیق و همه جانبه داشت. به این دلیل که دین و مذهب بر خلاف گذشته که چراغ هدایت و راه نجات بود ، در جوامع امروزی بیشتر به راه باریک، لغزان و پرخطری تبدیل شده است و می طلبد که پیروان آن بسیار هوشمندانه عمل کنند و در یک کلام بتوانند با روزگار پیرامون، خود را وفق دهند.
نتیجه گیری:
برای برچیدن بساط جامعه ی منحرف، چاره ای جز سوق دادن جامعه به سوی تفکر و استدلال وجود ندارد، چون همین تفکر و استدلال است که موجب شکل گیری علم، دانش و منطق می گردد. امروزه نگاه گذرا به گذشته و نگاه عمیق به آینده منطقی به نظر می رسد.
متأثر از حقوق ذاتی هر انسان، بحث باور و عقیده کاملا امری شخصی تلقی می شود و نظام های برقرار در کشورهای پیشرفته تلفیق بسیار کمتری با دین و مذهب دارند. بطور مثال اگر فردی به دین و مذهبی خاص گرایش داشت و به بیراهه ی افراط و خرافات کشیده شد، لطماتی برای خود و اطراف خود خواهد داشت. حال اگر یک نظام سیاسی با عَلَمِ دین و مذهب برقرار باشد و به بیراهه ی افراط و خرافات کشیده شود، تصوّر ایجاد یک جامعه ی راکد و ناامید در کنار یک استعمار خطرناک دور از ذهن نیست. چرا که همراهی دین با سیاست مطابق با رویکردهای شان همواره جز ذهن های بسته و محدود برای اعضای تشکیل دهنده ی آن نظام سیاسی و در قِبَلِ افراد آن اجتماع نخواهد داشت. در نهایت، راه مقابله با استعمار فکریِ افراد، رساندن آگاهی در خصوص حقوق فردی و اجتماعی آنان است.


امیدوارم که سرزمین من ایران از دروغ، خشکسالی و گزندِ دشمنان پاکسازی شود.
محمدحسن حسن زاده مهرآبادی نهم مارچ 2020

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر