۱۳۹۹ فروردین ۱۰, یکشنبه

تفاوت افراطی گری دینی با علم




بحث بر سر رابطه ی میان علم و دین بحث امروز و دیروز نیست و با ظهور جمهوری اسلامی هم ایجاد نشده . چنین بحثی صرفا هم مربوط به رابطه میان اسلام و علم نیست بلکه در قابی بزرگتر بحث میان علم و دین در سراسر جهان به خصوص در قرن های اخیر در دنیای مسیحیت هم در جریان بوده است .عده ای که مخالف دین هستند می گویند دین راه پیشرفت و تفکرات بشر را می بندد و عده ای هم معتقدند بعضی از علوم فایده ای برای بشر ندارند و فقط حرف می زنند و تاثیری بر زندگی بشر نمی گذارند . بنابراین هردو گروه سعی می کنند یکدیگر را حذف کنند و در طول تاریخ چنین حذف هایی وجود دارد .
اما باید گفت مخالفت با دین و مذهب  مخالفت با مردم است مثلا در ایران اکثریت مردم شیعه هستند و این به نوعی هویت مردم را تعیین می کند و در آمریکا نود درصد مردم خدا باور هستند .در مقابل ضدیت با علم هم بی فایده است مثلا زمانی مردم مخالف تئوری داروین مبنی بر تکامل تدریجی بودند ولی اکنون نظریات او در دانشگاهها تدریس می شود .
این طور به نظر می رسد که راه حل ، ایجاد آشتی میان علم و دین و به روز شدن هردو آنهاست، مانند حرکت های سیاسی که هرگاه دولتی بر خلاف ملت خود حرکت کند ، ناگزیر آن دولت به زمین خواهد خورد . ممکن است در کوتاه مدت با خشونت بتواند عده ای را سرکوب کند ولی همان خشونت سند محکومیت آن نظام سیاسی خواهد بود .
ابن سینا می گوید خرد مبتنی بر مشاهده و عقل نقّاد جزو آفریده های خداست واگر از آن بهره نجوییم به کفران نعمت دچار شده ایم ولی موضوع اینجاست که ممکن است ما از طریق این خرد علمی به دستاوردهایی برسیم که با تصورات ما با دستورات و عقاید مذهبی ناسازگار باشد در این صورت ما نه باید خرد را وا بگذاریم و نه مذهب را  بلکه باید فرصت بدهیم تا این دو در زمانی مقتضی به آشتی برسند .ولی اسلام آقای خامنه ای تاب مقاومت در برابر خرد نقّاد را ندارد .البته این تقابل فقط مربوط به اسلام نمی شود بلکه به مسئله ی تجدد یا نوگرایی هم برمی گردد که خردگرایی رکن اصلی تجدد است. در اروپا نیز دعوای اصلی تجدد خرد در برابر وحی است. کلیسای قرون وسطی هم می خواست بگوید فقط یک کتاب وجود دارد که مقدس است و مرجع تمام حقایق مورد نیاز بشر در دنیاست و تنها مرجع تحلیل این کتاب هم کلیساست تا حدی که نمی گذاشتند کتاب مقدس به زبان های دیگر ترجمه شود و حتی اولین مترجم این کتاب در قرن چهاردهم در انگلستان اعدام شد. زیرا کلیسا می خواست مدعی منحصر به فرد این حقیقت الهی باشد. مفهوم ولایت فقیه هم دقیقا همین است. یک نفر و عده ای از اطرافیانش مدعی هستند که حقیقت الهی که به گمانشان حقیقت برتر است را نمایندگی می کنند و از این رو خرد نقاد انسان ها بی گمان مخالف دیکتاتوری اسلامی آنهاست. در اروپا نیز این جنگ رخ داد و حتی فردی چون گالیله را به دلایل عقاید علمی اش محکوم کردند. امروز هم دعوای جمهوری اسلامی با علم بازتاب و تکرار همان دعواست اما به شکل دیگر. باید گفت یک نفر می تواند کاملا متدین باشد و دانشمند هم باشد ولی هرگز نمی تواند خرافی و افراطی باشد و دانشمند هم باشد. خیلی از دانشمندان قرن بیست و بیست و یک مانند انیشتین در زندگی خصوصی خود متدین بودند. بنابراین دین با عقل علمی تعارضی ندارد اما می شود گفت جنبه ی فردی و خصوصی دارد. نه مثل جامعه ایران که می خواهند به زور همه چیز را لباس دین و اسلام بپوشانند. این دین تعبدی و تعصبی هست که با علم در تعارض است.
همانطور که گفته شد در آمریکا نود درصد مردم به خدا اعتقاد دارند ولی هرگز رئیس جمهور نمی آید دستور بدهد که باورهای مذهبی شخصی را تبدیل به حکم روزگار کند یا دستور نمی دهد تمام علوم طبیعی را تعطیل کنند ولی در ایران مدافعان آقای خامنه ای اعلام کردند که در فیزیک و بیولوژی هم باید به دنبال علوم اسلامی بگردیم. کاری که در شوروی سابق در زمان استالین انجام شد و علم بیولوژی را به مدت چهل سال به  انزوا کشاندند. اختلاف دموکراسی با جامعه ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران همین است که افراد در آمریکا حرف خود را بر اساس عقیده ی خود می زنند و از آن دفاع می کنند و حتی برای آن به دادگاه می روند ولی در ایران یک نفر شب می خوابد وصبح می گو.ید علوم اجتماعی در مردم بی دینی می آورد و جز این نیست که این علوم را تهدیدی برای حکومت دیکتاتوری خود می نامند. درست کاری که در سالهای 59 تا 62 خورشیدی در ایران رخ داد که از آن به انقلاب فرهنگی یاد می شود و تعبیر جمهوری اسلامی از آن به پاکسازی دانشگاه از اساتید غربی بود و با هدف اسلامی گری قرار بود محتوای علوم انسانی و اجتماعی منطبق بر ارزش های اسلامی باشد که اکنون هم برنامه ی افق 1404 خورشیدی با دیدگاه اسلامی سازی علوم در دستور کار دولت است.
اما همگان واقفند که حذف انتگرال از کتاب های ریاضی دبیرستان ، کاهش ساعات تدریس زبان انگلیسی در مدارس ، حذف آموزش الفبای زبان انگلیسی در کتابها به بهانه تبدیل آموزش زبان از تئوری به عملی، پیشنهاد تدریس زبانهای عربی ، چینی و روسی در مدارس برای از انحصار در آمدن تمرکز بر زبان انگلیسی و به اصطلاح خودشان، توسعه سبد انتخاب دانش آموزان در زبانهای خارجی، تنها دست آویزهایی است که دولت جمهوری اسلامی ایران از آنها جهت علم زدایی بهره می جوید و این درحالی است که در تدوین کتب درسی نیز به جای هم اندیشی با کارشناسان علوم مختلف ، از روحانیون مذهبی نظرخواهی می شود. تا جایی که فردی روحانی مانند علی ذوعلم با انتصاب مستقیم از جانب رهبری ، رئیس  سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ایران و معاون وزیر آموزش و پرورش ایران می شود و هدف از تغییرات ایجاد شده در کتابهای درسی را تأمین دیدگاههای ولایت فقیه معرفی می کند. او در برنامه ای تلویزیونی با عنوان نظام آموزشی و گام دوم انقلاب تغییرات جدید کتابها را منطبق با تأکیدات رهبر جمهوری اسلامی ایران و اهداف چهل ساله ی دوم دانست.
علم زدایی در ایران به حذف عامدانه ی سرفصل های درسی که نام بردیم خلاصه نمی شود. در حقیقت آموزش علم ایران در قرن گذشته به صورت تزریق مقداری دانسته های علمی به ذهن دانش آموزان بوده که کاربردی برای آنها وجود ندارد و این با خود علم که منجر به جهان شناسی و دخل و تصرف در دنیا و کنترل تغییر آن می شود در تضاد است. مهم تر از همه علم باید به ما تفکر روش مند و انتقادی را بیاموزد که این همان چیزی است که در نظام آموزشی ما غائب است. اکنون هم به جای همه ی اینها آموزه ها و دانسته های اسلامی و حتی سیاسی را به جای اصل علم به ذهن دانش آموزان تزریق می کنند که خود دانش آموزان هم این بحران در آموزش را درک می کنند. مثلا می گویند فلان مطلب را برای چه باید یاد بگیریم. این سوال نشان می دهد که تفکر و کاربرد دانش که به عنوان علم می آموزیم غائب است و اهداف آموزشی برای خود یادگیرندگان هم مبهم است. حذف انتگرال از کتب درسی که از مباحث مهم و پایه ای محاسبات در علم ریاضیات است، شاید بتواند به طور سمبلیک نشان دهنده ی این موضوع باشد که نظام آموزشی تحت سلطه حکام دینی در ایران علاقه ای ندارند جوانان به علوم روز دنیا که منجر به نوگرایی و تقابل با افکار پوسیده ی مذهبی افراطی می شود، دست یابند و حذف اینچنین مباحثی از کتب درسی و جایگزینی آنها با دروسی مانند آشنایی با شهید حججی و سردار سلیمانی یا جایگزینی اشعار حافظ و سعدی و ادبیات کهن فارسی با اشعار شاعران حکومتی و حذف سوابق روسیه در دخالت در تاریخ ایران و به جای آن گنجاندن جنایات آمریکا در کتب درسی به بهانه ترویج سبک زندگی ایرانی اسلامی ، همه در جهت تضعیف علم و فرهنگ و ادبیات ایران است. حال این سوال به ذهن می رسد که آقای خامنه ای که می گوید در چهل سال دوم انقلاب با حذف برخی مباحث علمی اضافی از کتب درسی مطابق سند تحول بنیادین آموزش و پرورش باید بر سبک زندگی تمرکز کنیم، آیا مشاهده نمی کند که حاصل صرف بودجه های هنگفت برای ترویج سبک زندگی مورد نظر نظام فقط این بوده که تفکر خلاق و منتقد را از بین برده و نتیجه ی معکوس داشته تا جایی که در هیچ دوره ای از تاریخ آموزش و پرورش ایران مصرف مواد مخدر و الکل در میان دانش آموزان به این مقدار زیاد نبوده است. لذا بازبینی در نظام آموزشی ایران الزامی است چرا که این تفکر و ایدئولوژی دینی تحمیلی به آموزش و پرورش نتیجه ای ندارد و فقط به تضعیف علم و به انزجار کشاندن معلمان می انجامد و منجر به واپسگرایی جامعه ی ایران می گردد و ایران را به جولانگاه افراد مذهبی  افراطی تبدیل می کند تا جایی که حتی طلبه های حوزه علمیه این حق را به خود می دهند که در علم پزشکی هم دخالت کنند و به درمان بیماران کرونایی با طب اسلامی بدعت گذاشته شده در حوزه علمیه بپردازند. اینجاست که باید گفت علم و دین باید در خدمت انسان باشند و مانع تجدد و نوگرایی و پیشرفت نشوند وگرنه موانعی بر سر راه زندگی انسانها خواهند بود و این با قوانین حقوق بشر نیز در تضاد است. چراکه حقوق بشر در مقابل تکالیف بشر قرار می گیرد. تکالیف بشر همان هایی است که از جانب خدا در قالب واژگان مذهبی می گنجد ولی حقوق بشر چیزهایی است که افراد به دلیل شهروندی خود به دست می آورند و تمام حکومت ها از جمله حکومت جمهوری اسلامی ایران که می خواهند حقوق بشر را از شهروندان خود سلب کنند از این می ترسند که قوانین جهانی و کنوانسیون ها در صورت اجرا قدرت تامه ی آنها را از دستشان در آورند و لذا برای تداوم و بقای خود در علم هم دخل و تصرف می کنند و مانع تنویر افکار عمومی می شوند تا بتوانند راحت تر حکمرانی کنند.
نگارنده : ز. ح. - مارس 2020

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر