بخش اول : ورود اسلام به ایران و تشکیل تشیّع
دینی
در بخش اول حمله ی اعراب
مسلمان به ایران را مرور می کنیم. در آن زمان گروه های زرتشتی ، یهودی ، مسیحی و
دیگر فرقه ها در کنار هم ساکن بودند و زندگی می کردند. با اینکه نارضایتی های
عمومی نسبت به حکومت وقت وجود داشت ، سپاه ساسانی از نظر تعداد نفرات و تجهیزات جنگی
لشکر قدرتمندی در منطقه به حساب می آمد. اما با حمله ی اعراب ، انگیزه ی کافی برای
مقابله با متجاوزین وجود نداشت. متاسفانه با وجود شکست های سنگین ، سلسله ی
قدرتمند ساسانی به دست اعراب متلاشی شد.
جنایتهای جنگی علیه طرفهای مغلوب ، طبیعت هر نبردی محسوب می شود و غلبه ی
اعراب بر ایران با وجود مذاهب دیگر بر این جنایات دامن میزد. در نهایت کشور بی
دفاعِ پارس سر تعظیم به اعراب مسلمان فرود آورد. پس از گذشت زمان و جفای حاکمان
عرب ، مردم این سرزمین با پیشینه ی فرهنگی
و اجتماعی برتر نسبت به متجاوزان صحرانشین ، روی به نفی اسلام و سرشت عربی و همچنین
مخالفت های ضمنی آورده و در قالب همان دین اسلام به دنبال ابراز نارضایتی خود
بودند. در این زمان وجود مسئله ی به خلافت نرسیدن علی پسر عموی پیامبر اسلام و
همچنین بیعت های مصلحتی او با دیگر خلفا ، زمزه ی تشکیل فرقه ی علی دوستان یا همان
علویان در ایران پدید آمد. (اشاره به انتخاب سیّد محمد خاتمیِ اصلاح طلب توسط مردم
به عنوان رئیس جمهور ایران در برابر شخص ناطق نوری و حزب اصولگرای جمهوری اسلامی.
حال آنکه تا قبل از آن عموم رای دهندگان خاتمی را نمی شناختند که این مصداق تکرار
تاریخ است.)
روایات سنّی درباره شخصی به نام عبدالله ابن سباء حاکی از آن است که وی یهودیای بود که مسلمان شد و به مقام و منصب حریص
بود. پس او به نزد عثمان خلیفه ی سوّم رفته و خواسته ی خود را طلب نمود. ولی عثمان
دست رد بر سینه ی او زد. ابن سباء در زمان علی، پایهگذار دیدگاههای غالیان (شیعیان افراطی) گردید. بالا
بردن مقام علی به وی نسبت داده شدهاست. دیدگاههایی مانند اینکه خداوند، علی را
وصی و جانشین محمد کرده (همانند جانشینی یوشع بن نون بعد از موسی درج شده در کتب عهد قدیم کتاب مقدّس) و اینکه علی نمرده و روزی دوباره
برای برپا داشتن حق بر میگردد (همانند روایات انجیل از عیسی مسیح)، از او نشأت
گرفته است. اهل سنت بعد از طبری، معتقدند که ابن سبا با توطئههای حیلهآمیز
خود شکاف را بین صحابیون پیامبر اسلام به وجود آورد. گفته میشود
که وی، مصریان را علیه عثمان و به نفع علی و در مورد حق خلافت وی به
شورش وا داشت و مسبب جنگ صورت گرفته ی علی با طلحه و زبیر را همین شورشیانی(فرقه ی سبائیه) که عثمان را کشته بودند می دانند.
در دیدگاه شیعه، وی گاهی از شیعیان افراطی شمرده میشود و جعفر صادق وی را لعنت نمود. ابن سبا موضوعی است که
منابع شیعی چه طرفدار غالیان و چه دشمن آنها مورد توجه قرار گرفتهاست. گفته میشود
که علی فرمان داد که به علت خدا نامیدنش از سوی این فرقه، ابن سبا و پیروانش را
بسوزانند. یک منبع اسماعیلیه مدعی است که وی تنها ظاهراً آسیب دید و
زنده ماند.
دانشنامه ی اسلام مینویسد دقیقاً مشخص نیست که پشت پرده ی این
شخصیت چه کسانی بودهاند. مهمترین منبعی که به فعالیتهای سیاسی ابن سبا بر ضد عثمان
اشاره کرده، سیف بن عمر بوده که طبری به آن اشاره کردهاست. ذهبی مطلبی در نکوهش سیف بن عمر و رد وی به عنوان یک راوی قابل اعتماد ذکر
نمودهاست. "ولهازن" وی را در زمینههای دیگر نیز فاقد اعتبار میداند.
در منابع مطمئن تر به نظر میرسد که معتقدند ، ابن سبا فعالیت سیاسی مهمی نداشتهاست.
"فِرِد لاندِر" معتقد است که ابن سبا مدعی خدا بودن علی نبوده و تنها
متعقد بوده که مرگ علی مرگی ظاهری است و وی زنده است و روزی از آسمانها به زمین
باز خواهد گشت.
بخش دوّم : علل ارتباط اولیّه سرزمینِ ایران با غرب و شکل گیریِ تشیّع سیاسی
پس از حمله گسترده و
تسلط امپراتوری مغول ، ایران با امپراتوری
بیزانس همسایه شد و دو امپراتوری بزرگ با یكدیگر روابط دوستانه و حتی خانوادگی
برقرار كردند. این همسایگی موجب شد روابط ایران با اروپا تسهیل شود. مغولان با
مردم ایران و برخی سرزمینهای دیگر اسلامی بهگونهای خشن و گاه غیرانسانی رفتار میكردند
و نیز با آیین و آداب و رسومی بر سرزمینهای اسلامی حكومت میكردند كه كاملا با دین
و فرهنگ مسلمانان تفاوت داشت. چنین رفتارهایی باعث شد این احساس در مغولان بهوجود
آید كه در آینده نزدیك، قدرت و انسجام اولیه خود را از دست خواهند داد و بهعلاوه
ناخشنودی مسلمانان از رفتار وحشیانه آنان ممكن است اتحاد و وحدت آنان را علیه
مغولان موجب شود. بنابراین مغولان تشخیص دادند برای پیشگیری از یكپارچگی مسلمانان
بهتر است با مسیحیان اروپا متحد شوند، زیرا هم مغولان رگههایی از مسیحیت داشتند و
هم مسیحیان، بهدلیل ناكامی در جنگهای صلیبی، دشمنی خود را علیه مسلمانان هنوز حفظ
كرده بودند.
اما كلیسای كاتولیك رم پیشنهاد اتحاد مغولان علیه مسلمانان را به علل ذیل
رد کرد:
1-جنگ فرسایشی و دویست ساله کلیسای کاتولیک با مسلمانان
2-تشنجات داخلی اروپا به علت اختلاف پاپ های کاتولیک و امپراطورها
3-سرکشی مردم علیه کلیساها به جهت ثروت اندوزی علمای کاتولیک
4-رویگردانی برخی توده های مسیحی از دیانت کلیساها
در این
زمان مغولان جهت تداوم فرمانروایی خود ، دو راه بیشتر نداشتند: یا بایستی در
جامعه، دین و فرهنگ مسلمانان را پذیرا میشدند یا سرزمین اسلامی را ترك میكردند.
به این ترتیب مغولان اسلام را پذیرفتند. این پذیرش به دلیل اعتقاد به جوهره دین
نبود، بلكه آنها برای همرنگشدن با مردم در جهت تداوم فرمانروایی خود به چنین
كاری دست زدند. انتخاب اسلام برای مغولان یك تاكتیك سیاسی بود، زیرا گاهی به تسنّن
روی میآوردند و زمانی به شیعهبودن تظاهر میكردند.....
در سال 763.ق مقدمه ظهور امپراتوری عظیم عثمانی توسط مراد اول فراهم شد.
این امپراتوری توانست قسمتهایی از اروپا را تصرف كند. اما زمانیكه جهان مسیحیت در
معرض خطر نابودی قرار گرفته بود، فردی بهنام تیمور در آسیا ظاهر شد و تا مدتی
قدرت از عثمانی ها سلب شد. رفتار عثمانیان، روابط حسنه و نزدیکی امپراتوری های ایران
و اروپا را موجب شده بود، اما بعد از انقراض تیموریان، این روابط مدتی به سردی
گرایید.
در
سال 857.ق سلطانمحمد فاتح، پادشاه عثمانی، قسطنطنیه را تصرف و
امپراتوری روم شرقی
را منقرض نمود و این امر دوَل اروپایی را متوجه كرد كه
خطر بزرگی حیات آنان را
تهدید میكند. اروپاییان كه قدرت مقابله با عثمانی را
نداشتند، سعی كردند هرچه
بیشتر دوستی باب عالی (دربار عثمانی) را بهدست
آورند و خود را از چنگ آنان نجات
دهند.
سلطانمحمد در سال 866.ق موفق شد دولت مسیحی «طرابوزان» را براندازد. پس
از آن توانست تراس،
مقدونیه، بوسنی، آلبانی و... را تصرف كند و مقدمات
اسلامگرایی شرق اروپا نیز فراهم
شد.
بین دو دولت عثمانی و تیموری، دو گروه از قبایل تركمن بهتدریج در حال
قویشدن بودند: قراقویونلوها در شمال دریاچه وان و آققویونلوها در دیار بكر. حكومت
آققویونلو را بزرگترین شخصیت این سلسله، یعنی اوزونحسن، پیریزی كرد. اوزونحسن
در سطح محلی روابط حسنهای با سلسله «طرابوزان» برقرار كرده بود. با فتح
قسطنطنیه و سقوط امپراتوری بیزانس به دست سلطان محمد فاتح، عثمانیان به فكر تصرف
طرابوزان و براندازی سلسله حاكم بر این منطقه، یعنی كومننها، افتادند و آنجا را
فتح کردند.
حاكم
طرابوزان "كالویوآنس" با
برقراری پیوندهای زناشویی با روسای تركمان اطراف خود، آخرین و ضعیفترین تلاش خود
را برای حفظ موقعیت خویش انجام داد. كالویوآنس همواره از این مساله نگران بود كه
سلطانمحمد بلافاصله پس از اتمام نبردهای آلبانی و بلغار، متوجه سرزمینهای شرقی
شود و باجی هم كه به عثمانی میپردازد، تنها بهای مدتی باشد كه سلطان به جنگ مشغول
است. وی
در این اوضاع آشفته تنها میتوانست به كمك اوزونحسن متكی باشد كه در حال افزایش
اقتدار خود بود و میتوانست برای او متحد مناسبی باشد. امپراتور طرابوزان این
مساله را نیز در نظر داشت كه سرانجام تلاش دولت عثمانی، برای بهدستآوردن
سرزمینهای آسیای صغیر، به درگیری او با اوزونحسن منجر خواهد شد، درصورتیكه حكومت
طرابوزان برای آققویونلوها در شمال غرب بهصورت حائل عمل میكرد. بنابراین در سال
861.ق كالویوآنس نمایندهای به دربار اوزونحسن فرستاد
تا با دشمنِ دشمن خود دوست شود.
مذاكرات سیاسی با پیشنهاد ازدواج اوزونحسن با دختر امپراتور و واگذاری ایالت كاپادوكیه بهعنوان جهیزیه خاتمه یافت و كالویوآنس با ازدواج دخترش با اوزونحسن موافقت كرد، زیرا بهتنهایی قادر نبود با عثمانیان مقابله كند. این رابطه از نخستین روابط اروپائیان با قبیله ای از ایران بود.
اوزونحسن نیز بهمنظور همراهی با طرابوزان و یارگیری در مقابل سلطان عثمانی به خانواده شیخصفیالدین اردبیلی نزدیك شد و با شیخجنید پیمان دوستی بست. این پیمان در پیشرفت آینده خاندان صفوی موثر افتاد. اینجا نکته ای را نباید فراموش کرد که عوامل این پیمانها اهل تسنّن بوده و در طی زمان ترجیحاً شکل تشیّع به خود گرفتند. پس ملاحظه می شود که بازهم مصالح سیاسی ، حکومتِ حاکم را به تغییر مسلک وا می دارد.
مذاكرات سیاسی با پیشنهاد ازدواج اوزونحسن با دختر امپراتور و واگذاری ایالت كاپادوكیه بهعنوان جهیزیه خاتمه یافت و كالویوآنس با ازدواج دخترش با اوزونحسن موافقت كرد، زیرا بهتنهایی قادر نبود با عثمانیان مقابله كند. این رابطه از نخستین روابط اروپائیان با قبیله ای از ایران بود.
اوزونحسن نیز بهمنظور همراهی با طرابوزان و یارگیری در مقابل سلطان عثمانی به خانواده شیخصفیالدین اردبیلی نزدیك شد و با شیخجنید پیمان دوستی بست. این پیمان در پیشرفت آینده خاندان صفوی موثر افتاد. اینجا نکته ای را نباید فراموش کرد که عوامل این پیمانها اهل تسنّن بوده و در طی زمان ترجیحاً شکل تشیّع به خود گرفتند. پس ملاحظه می شود که بازهم مصالح سیاسی ، حکومتِ حاکم را به تغییر مسلک وا می دارد.
سلطانمحمد
در سال 877.ق
به قصد سركوبكردن اوزونحسن به آسیای صغیر
لشكركشی كرد. در آغاز حمله، اوزونحسن
توانست تركان را شكست دهد. اما
هنگامیكه سپاه عثمانی به سوی طرابوزان عقبنشینی
كرد، اوزونحسن آنان را
تعقیب نمود، اما در ارزنجان با نظامیان بیشتر عثمانی روبرو
شد و اینبار شكست
خورد. اوزونحسن كه از بیاعتنایی دولتهای اروپایی و حتی
ونیزیها شدیدا
عصبانی بود، با سردی ، سفرای لهستان و مجارستان را از دربارش مرخص
كرد. او
"كاترینو زنو" را
با نامههایی به دربارهای اروپایی فرستاد و با گلهمندی اعلام كرد
كه وی به تحریك
پادشاهان اروپا به جنگ با عثمانی اقدام كرده است. اوزونحسن
بار دیگر از آنان
خواست تا جنگی در اروپا علیه عثمانیان آغاز كنند، ولی هیچگاه
این آرزویش عملی
نشد. (همچنانكه
در زمان صفویان نیز قول و همکاری اروپایی
ها در جنگ دوطرفه با عثمانی تحقق نیافت.)
پس از اوزون حسن ، روابط پنهانی
امپراتورهای غرب (هنوز قاره ی آمریکا کشف
نشده بود) و خصوصاً کلیساهای
مقتدر مسیحی با همسایه ی شرقی امپراتوری عثمانی ادامه
یافت.
غرب بهخوبی درك كرده بود كه در ایران به دلیل تكثّر
قدرتهای محلی و اقوام
گوناگون و شكلی از نظام ملوكالطوایفی امكان تمركز قدرت وجود
ندارد، مگر
اینكه با اعمال یك سیاست مذهبی بتوان به نوعی وحدت ملی دست یافت. این
هدف بالاخره با یك رفتار سیاسی خشونتآمیز تحقق یافت. تا اینکه یک اقلیّت
مذهبی
یعنی صوفیان یا علویان اردبیل که طی قرن ها انزوا آینده ای روشن در
برابر خود
متصور بودند ، تحت عنوان سلسله صفویان تشکیل حکومت دادند. شاه
اسماعیل اولیّن
پادشاه صفوی با ترفند غرب روی به خشونت علیه اهل تسنّن
ایران آورد. پس از کشتارها
و قتل عام های اعراب و مغول های فاتح ایران ،
خشونت های شاه اسماعیل ، سوّمین جفای
عظیم از طرف حکّام ایران بر عموم
مردم این سرزمین بود. به گونه ای که حتی دستور
داد تا چشم های مخالفان
مسلک تشیّع را از حدقه در بیاورند و حتی از دوران او ، توهین
ها به سه خلیفه
ی اوّل مسلمانان و ناسیونالیسم ایران در لوای تشیّع شروع شد. صفویان
در ایالات
شمالی و مركزی به هدف خود دست یافتند، ولی گروهی از قومیتها در حاشیه
مرزهای ایران با مذهبی متفاوت از مذهب دولتی به حیات خود ادامه دادند و این
میراثی
بود كه صفویان بهعنوان كانون همیشه بحرانی برای دولتهای آینده باقی
گذاشتند.
آنچه
اهمیت داشت این بود كه همه حكومتهای منطقه (مثلث عثمانیان، ازبكان و مغولان هند با
صفویان) مسلمان بودند، اما نگرشهای متفاوت به دین و تعصبات شدید، آنان را به جان
هم انداخته بود و به جای آنكه این قدرت در داخل صرف عمران و آبادی و در خارج موجب
جهانیشدن اسلام شود، صرف سركوب یكدیگر شد و مسلما مسیحیان اروپا بودند كه از كشت
و كشتار مسلمانان به دست خود لذت میبردند، زیرا نتیجه این شد كه هند به دست
انگلیس، آسیای مركزی (ازبكان) به تصرف روسیه و عثمانی دو قرن وجهالمصالحه مرافعات
و رقابتهای اروپاییان قرار گرفت و بالاخره تجزیه شد. جنگهای متوالی و طولانی میان
صفویان و عثمانیان غالبا با تحریك صفویان اتفاق میافتاد، زیرا صفویه با بهراهانداختن
جنگ با یك دشمن دینی مبانی مشروعیت خود را تحكیم میكرد، بر قدرت و افتخار خود
برای ادامه حكومت میافزود و نیز در پناه جنگ سركشیهای داخل را سركوب میكرد (تکرار
مجدّد تاریخ ، ادامه ی جنگ به دستور خمینی با صدام تا هشت سال). در طی این مدّت
غرب برای مقابله با امپراتوری عثمانی به کمک حاکمان ایران طرح و نقشه های جدیدی
داشت چرا که با نفوذ مستشاران از کشورهای مختلف غربی در ایران ، آنها با منابع
کثیر سرزمین ایران نیز آشنا شده بودند. اینجاست که ابتدا هجوم آنها و سپس سبقت
گرفتن هر کشور اروپایی نسبت به کشور دیگر در رابطه با درباریان ناآگاه و بی کفایت
ایران از تشکیل تشیّع تا به امروز ، کاملاً توجیه می شود. اروپا حاضر نبود برای
تحت فشار قرار دادن عثمانی، ایران را تقویت كند، زیرا در این صورت ایران در آینده به
یك قدرت منطقهای تبدیل میشد و انگلیس هم از این سیاست حمایت میكرد، زیرا یك
ایران قدرتمند میتوانست تهدیدی برای هند باشد. بههمین دلیل هیچگاه هیچ كشور
اروپایی حاضر نشد با ایران قرارداد نظامی جدی امضا كند. همین سیاست در دوره قاجار
نیز تداوم یافت.
پس به
راحتی با بدست آوردن آگاهی های بیشتر تکرار تاریخ را می توان محسوس تر از قبل درک
کرد.
اکنون به
اصل تشیّع صفویان می پردازیم. مسلکی که با بدعت های متاثر از سیاست در آن ، تشکیل شده
، رشد یافته و به جمهوری اسلامی ختم شد. این امر که علما و روحانیونِ هم دوره با
صفویان باعث تحریف اصول دین اسلام و تشکیل فروع دین بشوند ، دور از خلاقیّت ذهن آنهاست.
لذا تشکیل اولّین حکومت متمرکز پادشاهی (صفویه) متشکل از ادغام دیانت و سیاست ، از
مقاصد طولانی مدّت و حتی دائمی غرب برای سرزمین ایران بوده است.
دین
اسلام از بدو ظهور بر سه اصل استوار بوده است. توحید ، نبوّت و معاد
اینکه
در تعالیم دینی امروزه در ایران اصول دین را پنجگانه می نامند ، دو اصل اضافه شده
یعنی عدل و امامت ، به ترتیب وجود یک حکومت بر پایه دین و احکام اسلام(جمهوری
اسلامی) و همچنین وجود یک امام ، ولی یا رهبر دینی بر ایران (ولایت فقیه) را تسهیل
و توجیه می کند.
مسلّم
است مردمی که پیشینه دینی چهارده قرنی در ذهن و بطن خود دارند ، چنین حکومتی را
وسیله ی رسیدن به وعده های وسوسه برانگیز خالق خود می بینند و از طرفی مخالفین این
نوع حکومت و ولایت به سادگی معاند و کافر به خدا خوانده شده و خونشان مباح می شود.
به این
ترتیب در روزگاری که کشور سال به سال به پیشرفت مادی ، صنعتی ، فرهنگی و به
خصوص اجتماعی نزدیک می شد ، رژیم حاکم
جمهوری اسلامی با حمایت های خارجی و بر پایه ی اعتقادات عموم مردم ، تشکیل شده و
پس از تثبیت خود از طریق جنگ طولانی با عراق به اصل خود یعنی دیکتاتوری دینی تبدیل
شد و باز هم غرب به منافع خود در این زمینه دست یافت. اما امروزه دیگر روشهای جنگ
سخت افزاری و نفوذ به کشورهای از نظر منابع ثروتمند با عنوان استعمارگری میسّر
نیست. با وجود اینکه در عصر حاضر مردم کشور ایران به آگاهی های نسبی و حقایق دست
یافته اند ، بازهم قدرت های دنیا به شیوه های نوین به اهداف و منافع خود دست می
یابند. چنانچه امروزه به ظاهر آمریکا دشمن بزرگ است و ایران هیچگونه ارتباط و
مذاکره ای با شیطان بزرگ نخواهد داشت. اما به راستی اینگونه است ؟
آیا
ایالت متحده ی آمریکا با هزینه های گزاف ، ارتش خود را بارها برای مقابله با ایران به خلیج فارس می کشاند ؟
آیا روسیه و شخص پوتین که به گفته ی خودش به نوشته های کتاب قرآنِ مسلمانان معتقد
است، کمکی به صنعت و اقتصاد ایران کرده است ؟
در
نتیجه جمهوری اسلامی و دیکتاتوری ولایت فقیه برای کرامت بخشیدن به دین اسلام و
مکتب تشیّع و ستاندن حق ناحق شده ی علی بر سر کار نیامده است ، بلکه ملایّان در
لباس روحانیت ، پادشاهان دیکتاتور بدون تاجی هستند که بگونه ای مجری طرح های
قدرتهای بزرگ دنیا محسوب میشوند و با ادعای کاذب استقلال و خودکفایی همچنان در
اداره حکومت خود وابسته به اجرای خواسته های کشورهای مذکور می باشند و در ازای
بقای حکومت دیکتاتوری خود و ادامه چپاول ایران زمین ، اقدام به باج دهی و واگذاری
قسمتهای زیادی از منابع دریایی و زمینی این سرزمین کرده اند و بدون درنظر گرفتن حقوق قانونی و مدنی
ایرانیان سرمایه های ملی را صرف تثبیت پایه های حکومت نامشروع خود و جنگ افروزی در
کشورهای همسایه میکنند و به اسم پیروی از ولایت فقیه عملا تصمیمات دولتی و حکومتی
، مطلقا منحصر به تصمیمات یک نفر منجر می شود که شواهد تاریخی بیان میدارد که این
تصمیمات همیشه در جهت تضعیف مردم و نه در جهت اهداف یک حکومت مردم مدار جمهوری
بوده است .
نگارنده مقاله : محمدحسن حسن
زاده مهرآبادی – فوریه 2020
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر